امر مقدس ناقص مردمسالاری و معاصی آن در آیینهای مصری
علی امیرموید*
در جریان خیزشی که منجر به سقوط او شد، حسنی مبارک، که نه حسنی بود و نه مبارک، به رئیس جمهور امریکا، اوباما، که نه با آنها بود و نه با ما؛ گفته بود تو اینها را نمیشناسی، من اگر کنار برم اینجا آشوب میشود.
و شد! ماجراهایش از کشتار بر سر بازی فوتبال شروع شد و تا به شادمانی بر سر کودتایی نظامی و پایین کشیدن منتخبی مردمی طولانی گشت.
دیدن این صحنهی آخر برای روشنبینانی که رویای مردمسالاری را دیدهاند و قدر آن را دانستهاند، بسا بهت آور بود. آنها هاج و واج به هرج و مرج مصریان نگریستند و با چشم خود دیدند که صدها هزار نفر در قاهره پایتخت مصر از فرو کشیدن رئیس جمهوری قانونی، در کودتایی غیرقانونی، توسط نیرویی فراقانونی، در خوشیاند و سرخوشی؛ از ابطال رأی مردم ِخود شادمانند و از گماردن رئیس غیرانتخابی بر سرنوشت کشور خویش مسرورند و به پیروزی کودتاچیان مغرورند.
اتفاق ِ غریبتر در آن میانه، این بود که عدهای از مردم ما هم آن بلای افتاده را ندیدند. به وبسایتهای سبز نگریستم و رسانههای دمکراسیخواهان را خواندم و دیدم از میانهی جماعت مردمسالاری خواهِ ما نیز کسانی به تحسین کودتای مصری شتافتهاند و پنداشتهاند آن مرسی بر کرسی ِ ریاست جمهوری، محنتی نامحمود بود و فرو کشیدنش لذتی روحانی داشت.
مثلا به نظرسنجی سایت جرس بنگرید. حدود ۴۷ درصد گفتهاند "اقدام ارتش و مخالفان برای سرنگونی مرسی قابل دفاع است" و حدود ۱۱ درصد گفتهاند نمیدانند که قابل دفاع هست یا نیست.
این شد که دردِ مشترکِ مصریان و ایرانیان را باز دیدم و به بازگوییاش باز شتافتم. این نوشتار نه دربارهی خوبی و یا بدی جناب مرسیست، و نه دربارهی کمیت و کیفیتِ کودتای مصری، بلکه در مورد مردمانیست که جادهصافکن ِ کودتایی خونین شدند. صحبت از رخدادی دارد که اگر چه برای مصریان پر درد و پر رنج خواهد بود، اما برای ایرانیان پر پند و پر اندرز تواند شد.
به علاوه مثال آوردن از مصریان برای ایرانیان را بسیار سودمند میدانم، زیرا وقتی ما پدیدهای را از بیرون بنگریم، بهتر میتوانیم آن را فارغ از حب و بغضهای جناحی خودمان ارزیابی نماییم. اما وقتی در بطن ِ یک اتفاق هستیم، ممکن است جوگیر باشیم و چشمهایمان یا از زخمهای خورده بسته باشد و یا شاید از لطفهای دیده.
بعضی از ما، وقتی شعار دمکراسیخواهی سر میدهند، قواعدش را تا جایی میپایند که باب میل و در جهت سلیقه خودشان باشد. درحالیکه قبل از مردمسالاری خواهی، برای ما لازم است قواعدش را خوب بشناسیم و اصولش را براستی گرامی بداریم. باید بدانیم مردمسالاری، که برای خودش مکتبی است و مسلکی، گناهانی دارد کبیره که ارتکاب بدانها، نفی طریقت است و سقوط در پرتگاههای هلاکت. در این نوشته، با شاهد مثالهای مصری، به بعضی از آن گناهان سهمگین اشاره میکنم که هر کس بهشتِ مردمسالاری خواهد، راهی به جز پرهیز کردن از آنها نیابد. بعد به توضیح امر ِ مقدس ِ ناقص میپردازم که آن راهِ نجات و طریقهی سعادت مردمسالاریست.
معاصی مصری
در مصر عزیز، رئیس جمهوری بعد از عمری تقلب و تخلف، در روندی قانونی و در انتخاباتی که ناظران بین المللی نتیجهی آن را تایید کرده بودند، پیروز شده بود. اگر قانون محترم بود، او میبایست تا پایان ِ مهلت قانونی ِ خود بر مسند قدرتِ مصری میماند تا انتخاباتِ بعدی تکلیفِ صاحبِ قدرتِ جدید را معلوم کند. البته به خاطر آزادیهایی که قانون میداد مردم میتوانستند تا زمان برگزاری انتخابات جدید، مخالفت خود را ابراز، یا به منتخبِ قانونی ِ خود اعتراض نمایند. اما سازوکار اعتراض و بازخواست و حتا عزل منتخبِ مردم را تنها قانون میتوانست مشخص کند، نه زور بازویِ باتومداران و قوت صدای عربده کشان و آتش فشنگِ تفنگداران و بُرد گلولهی توپچیها. پس در مصر در پایین کشیدن رئیس قانونی، قانونی در کار نبود.
اینجا گناهِ کبیرهی اول اتفاق افتاده است: فرو نهادن قانون. کبیره بود زیرا حیاتِ مردمسالاری وابستگی قطعی به تبعیت مردمان و دولتیان از قانون دارد. به همین دلیل است که گفتهاند در مردمسالاری هیچ چیزی بالاتر از قانون نیست. اگر آدمیزادگان بخواهند زیر لوای حکومتی غیردیکتاتوری در کنار ِ همدگر به صلح و صفا زندگی کنند، هیچ راهی، تأکید میکنم هیچ راهی، جز تمکین و تبعیت از قانون ندارند. چون نظم اجتماعی و قوام ِ نظام ِ سیاسی برای جامعهای که دیکتاتور نداشته باشد و قانون را هم رعایت نکند، قابل تصور نیست. پس مردمسالاری بدون رعایت قانون، قطعا امری محال است.
حال وقتی قانون به مسلخ رفته باشد، ناگزیر قدمها به سوی معصیت دوم برداشته میشود؛ یعنی روی کردن به سمت فراقانونیها، زیرا این تنها آنها هستند که در نبودِ قانون، صاحبان قدرتند و خداوندگاران ملت. در مصر، نیروی ورای قانون، ارتش بود که زور ِ بیشتری داشت و حرف آخر را میزد. پس روی مردم به سمتِ ارتش شد. تأسفبار، وقتی آن نهادِ بالاتر از قانون، قانون اساسی را ملغی کرد و نهادِ قانونگذار را منحل، برای بسیاری از مردمان ِ مصری، امری بدیهی و اتفاقی پذیرفتنی در دایرهی قسمت بود. زیرا در ذهن آنها نهادهای فراقانونی، موجوداتی معمولی و بر روال عادیاند.
باری از همان لحظهای که قانون در ذهن و دل و جان مردمان میزان نباشد، چشمها به سمت نیروهای بالاتر از قانون خواهد چرخید. و دقیقا از همان دقیقهای که روی مردمان به سمت فراقانونیها بگردد و قصدی برای دیدارشان در دلها جان بگیرد، گناهی سهمگین آغاز شده است. زیرا هر قدمی که به سوی فراقانونیها برداشته شود، در واقع قدمی از مردمسالاری به عقب و قدمی به سمت دیکتاتوری برداشته شده است. چون، سپردنِ بیضابطهی قدرتِ نامحدود و کنترل نشده به هر فرد یا نهادی که باشد، خود به خود باعث تولید دیکتاتوری میشود.
بعد وقتی گناه اول و دوم واقع شد، کبیرهی سوم اتفاق میافتد و آن هنگامهایست که اَبزار ِ وحشت و اِبراز ِ خشونت یا به عبارتِ عامه قانونِ جنگل، در خدمت مردمسالاری و جامعهی مدنی و مدینهی فاضله تلقی گردد. زیرا وقتی قانونِ مدنیت به مسلخ کشیده شود و فراقانونیها سکاندارانِ قدرت باشند، این زور اسلحه و عربده است که مرد سیاست را بر کرسی ریاست نشاند، نه رأی مردم. و وقتی رأی مردم در کار نباشد، دیگر چیزی از "مردمسالاری" باقی نمانده است. به مصریان بنگریم:
طبق سنت تکراری کودتاها جماعتی بر منبرها بودند و نظر میپراکندند که نه این کودتا نبود بلکه ارتش مهرورزی کرد و مردمنوازی. هر چه اسمش بود، عدهای سوار تانک شدند و لشکریان به خیابانها آوردند و رئیس جمهور منتخب مردم را دزدیدند و همکارانش را ربودند و همقطارانش را به بند کشیدند و هوادارانش را به گلوله بستند.
بعد از دیدن این صحنه اما، صدها هزار مصری از افتادن رأی مردمان به زیر چکمه نظامیان و کشیدن اسلحه بر روی منتخب مردمان پایکوبان بودند و شادمانان. خوشحالان فوج در فوج در خیابانها بودند و از ماجراهای هفتتیرکشان، دُردکشان بودند و سرخوشان.
وقتی این گناهان سهگانه با هم یکجا جمع شد، دیگر میت ِ مردمسالاری بود که زیر پای جماعت متظاهر ِ مصری بود، زیرا رأی مردم هیچ و پوچ شده بود و نوبتِ حرفِ آخر به هفتتیر بهدستان و تانک سواران رسیده بود، حکومت قانون به مسلخ رفته بود و زور شمشیر به بازار آمده بود و عاقبت، این ترس ِ از جان بود که ذکر ِ روز و مشق ِ شبِ مردمانِِ کوچه و بازار شده بود.
باری مصر، روزهای بعد از کودتا بیگاه بود. بلای ناجوری افتاده بود در آن شهر شلوغ، "برادران" شکسته بودند و سادگان به نکوداشتِ پیروزی کودتا گل و شیرینی پخش میکردند و به شادی بودند و در خوشی بودند و حالت نشئگی. آن سوی شهر و کوی و برزن اما، دهها یا شاید صدها کشته بر کف خیابانها افتاده بودند و هزاران نفر زخمی به زیر سایه دیوارها رمیده بودند.
امر مقدس ناقص
ممکن است گفته شود ما این گناهانِ سهگانه را شناختیم، اما وقتی قانونِ رایج، ناقص است، یا ناقض ِ حق ِ بعضی از مردم است، یا مورد توافق ِ اکثریت مردم نیست (یعنی منبع مشروعیتاش مورد مجادله است)، در این حالات چه باید کرد؟ جوابِ ساده این است که تنها راهِ مردمسالارانه، تلاش برای اصلاح قانون و احراز مشروعیت آن است. بلکه اینجا باید گفت تلاش نکردن برای اصلاح قانون، خودش یکی دیگر از گناهان کبیرهی مردمسالاریست.
بر همین اساس، کار اصلاح قانون، کار همیشه و هر روزهی نظامهای مردمسالار است. مثلا در اروپایی که به عنوان مهد دمکراسی شناخته میشود، روز و شبی نیست که برای اصلاح ِ بخشی از قانونِ موجود، مبارزهی مدنی صورت نپذیرد و خبرش در رسانهها منتشر نگردد. این یعنی ذات قانون محترم دانسته شده است (که گناه کبیرهای صورت نگیرد)، اما برای اصلاح و تکمیل آن تلاش میشود (که گناه کبیرهی دیگری صورت نگیرد).
طرفه آنکه وقتی قانونِ صحیح رایج شود و حاکم، آن وقت امکان پرونده سازی (در مثال مصر، علیه رئیس جمهور برکنار شده و همقطارانش) و برگزاری دادگاههای نمایشی نیز گرفته میشود.
باری، در حکومت مردمسالاری، قانون؛ امر ِ مقدس ِ ناقص است، چون بشرنوشت است و وحی منزل نیست. پس ذاتا ناقص است و در حال تکمیل، و بر پایه شرایط زمانه، فناپذیر است و قابل اصلاح. پس کسی که به مردمسالاری مؤمن است، مطمئن است که هیچ وقت قرار نبوده و نیست که دستی غیبی از آسمان هفتم فرود آید و قانونِ بشر نوشتِ او را اصلاح کند. آری کار ِ اصلاح ِ قانون، وظیفه مردمسالاران است و ترک آن، گناهِ سهمگین ِ آنان. مطمئن باشیم که هیچ معجزهای برای اصلاح قانونِ ما در راه نیست.
نتیجهی بحث
اول از گفتهی نامبارک گفتم؛ آری او رعیتی که بر آنها سلطنت میکرد را خوب میشناخت زیرا این خود او بود که اینچنینشان میخواست. مردمی که صفحات تاریخ را ورق نزدهاند و از شنیدن صدای خیرخواهان ماندهاند، احزاب فعال سیاسی را تجربه نکردهاند و قلمهای شکسته را پشت میله زندانها دیدهاند، نه از قواعدِ مردمسالاری میدانند و نه از هنر همزیستی زیر لوای حاکمی غیر مستکبر میشناسند. و در نهایت، از توسل به زور اسلحه و عربده برای استقرار ِ دولتِ دلخواه خود، ابائی ندارند و از دیدنِ خونِ ریختهی دیگر مردمانِ قوم خود، امتناعی ندارند.
ما مردمانِ سرزمین ِ پارسیان و پارسایان اما عبرت بگیریم ازکودتای مصریان. آنچه از معاصی مصری در این نوشتار مطرح شد، همه به نحوی از انحاء، در میانِ بعض ِ ایرانیان هم قابل رویت است. پس آنچه خود میکنیم را در آیینهای مصری ببینیم. به این فکر کنیم چقدر و به چه میزانی از آن گناهانِ سهمگین، توسطِ گروه و دسته و جناح ِ صنفی و سیاسی خود ما صورت میگیرد.
بعضی از ما فکر میکنند مشکل فقط از شخص است؛ پس اگر مبارک یا نامبارک را از مسندِ قدرت پایین بکشیم، زندگیها همه شیرین میشود و قصههای عاشقانه، همه با شدت و حدت و حرارتِ نیکویی ادامه مییابد. نمیشود و نمییابد. و نمیشود سالی یک بار انقلاب کرد و این را پایین کشید و آن را به سلطنت کشاند. ما اگر آرزوی رسیدن به حکومت و جامعهای مردمسالار را داریم، بهتر است اول یاد بگیریم راهِ آن از کدام طرف میگذرد.
بهتر است ایمان بیاوریم به امر ِ مقدس ِ ناقص ِ مردمسالاری، یعنی قانون، که در زمانهی حاضر تنها میزان عمل است و هیچ نیرویی بالاتر از آن نیست. بعد، نقصهایِ قانون را بشناسیم و در جهت رفع آن بکوشیم. اما مطمئن باشیم نمیشود ذات قانون را فرو نهاد و به گوشهای گذاشت و به عوض به دنبال قدرتهایی فراتر از قانون بود تا به وقت دلخواهِ این و آن در قانون موجود و روالِ قانونی تصرف نمایند. زیرا نتیجه این قانون گریزی حتما چیزی بهتر از دیکتاتوری نخواهد بود.
و نیک بدانیم که ما نمیتوانیم از سویی آرزوی بهشتِ مردمسالاری را داشته باشیم و از سوی دیگر مرتکب معاصی کبیره و سهمگینترین گناهانِ راهِ آن باشیم. چگونه ما بدان بهشتِ درستکرداری راه یابیم در حالی که از گروه گناهکارانیم؟!
*پژوهشگر دکترای جامعه شناسی در مدرسه دولت و جامعه ی دانشگاه برمینگهام بریتانیا
کد خبر:164527 -
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : امر مقدس ناقص مردمسالاری, مردمسالاری مصری, علی امیرموید, ,